عشق مامان

دوباره نیومدی...

سلام مامانی  دوباره نیومدی که چند وقت بود زیر شکمم سنگین بود خیلی خوشحال شدم گفتم اومدی پیشمون  ولی رفتم بی بی چک گذاشتم نبودی  خیلی ناراحت شدم مامانی به بابایی هم چیزی نگفتم  هنوز میخای پیش خدا بمونی؟ میدونم اونجا خیلی خیلی بهت خوش میگذره ولی بسه دیگه بیا پایین پیشمون یکم پیش مامان بابا بد بگذرون مامانی برو به خدا بگو میخام برم پایین پیش خانوادم خیلی دل تنگتم مامانی زود بیا عزیزم    ...
28 شهريور 1393

اولین پاییز بدون تو

پاییز که می شود انگار از همیشه عاشق ترم در تمام طول پاییز نمناکی شب ها را با تمام منفذهای پوستم لمس می کنم وچشمانم همه جا نقش دیدگان تورا جستجو می کند پاییز که می شود همراه برگها رنگ عوض می کنم زردو نارنجی می شوم و با باد تا افقی که چشمانت درآن درخشیدن گرفت پیش می روم و مقابلت به رقص درمی آیم تا آن جا که باور کنی تمام روزهایی که از پاییز گذشته تا به امروز همواره عاشقت بوده ام پاییز که می شود بی قراری هایم را در باغچه کوچکی می کارم و آرام آرام قطره های باران را که روزهاست در دامنم جمع کردم به باغچه می نوشانم میدانم تا آخر پاییز تمام بی قراری هایم شکوفه خواهد د...
22 شهريور 1393

یادگیری مامان

تربچه ی من رفتم کتاب اموزشی گرفتم که یاد بگیرم وقتی میای  باید چیکارا بکنم چیکارا نکنم نه که یوقت فکر کنی مامانی  چیزی بلد نیست همه چی بلدم میخاستم معلوماتم بالا بره عزیزم همه این کارارو فقط به عشق تو میکنم و خواهم کرد ...
22 شهريور 1393

اسباب بازی

کوچولو هنوز نیومدی کلی وسایل داری  مامان عاطفه واست کلی اسباب بازی ماشین شارژی موتور شارژی دوشک بازی کلی توپ و جغجغه  وکلی چیزای دگ واست خریده هرچی منو بابا میگیم بذار تربچمون بیاد بعد بگیر  میگه نه بعد که تربچه هم اومد واسش چیزای دیگه میگیرم خلاصه که هنوز نیومده کلی خاطر خواه داری بابا نادر هم واسه اتاقت تابلو و ساعت بچه گونه خریده  منو بابایی ازشون تشکر کردیم که این همه چیز میز واست خریدن  تو هم بعد که اومدی با زبون شیرینت ازشون تشکر کن ...
22 شهريور 1393

سوغاتی

قند عسلم هنوز نیومدی مامان عاطفه کلی ذوقتو داره  یه عالمه چیزای خوشگل واست خریده اصلا میذارم عکساشو خودت ببینی   این سوغاتی هم من وبابایی واست گرفتیم بابایی وقتی این لباسو دید کلی ذوق کرد و گفت فسقلیمون  تو این لباس خیلی خوردنی میشه ادم دلش میخاد همینجوری فشارش بده بوسش کنه فسقلیه من میدونم که تو این لباسا مثل فرشته ها میدرخشی ...
22 شهريور 1393

بدون عنوان

مامانی نمیدونی سحر تو حرم امام رضا چقد صفا داره  منو بابایی نصف شب میرفتیم اونجا و واسه تو دعا میکردیم واسه اینکه زود بیای پیشمون و شیرینیه زندگیه مامان بابا رو بیشتر کنی دعا میکردیم که تو صحیح و سالم تپل مپل بیای پیشمون مامانی قربونت بره دلم روشنه که زود میای تو بغلم و با خودت کلی خوش قدمی و برکت میاری ...
22 شهريور 1393

ایوان طلا

اینم پنجره ی طلا مامانی ایشالله که زود بیای و خودت همه اینارو ببینی شیرینم اینم ضریح امام رضا ...
22 شهريور 1393

تولد امام رضا (ع)

فندقکم خوشبختانه چند روز مونده بود به تولد امام رضا که ما رسیدیم مشهد خیلی خوشحال بودم  که تو همچین روزایی مشهد هستم خیلی شلوغ بود همه از گوشه کنار دنیا اومده بودن پابوسی  شیرینم خیلی چراغونی های قشنگی بود این فرش ها هم واسه نماز صبح دارن میندازن سحر تو حرم امام رضا صفای دیگه داره عزیزم ...
22 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد